نماز اوج بندگی

نماز اوج بندگی

احادیث،احکام،خاطرات
نماز اوج بندگی

نماز اوج بندگی

احادیث،احکام،خاطرات

با اینها ما چه بکنیم؟ با این مقدسها

با این جمعیت نمازخوان و متدین چه بکنم؟

با اینها ما چه بکنیم؟ با این مقدسهایی که از اینها پشتیبانی می‏کنند و با هم ائتلاف کردند، وبا منافقین هم از اول ائتلاف داشتند، با این مسلمانهای نمازخوان ما چه بکنیم؟ اینکه من گفتم درد دل خودمان را باید در میان بگذاریم، برای این بود که «سعدی از دست دوستان فریاد»!   ما این دوست‏نماها را چه بکنیم؟ آقایان در هر چه صحبت می‏کنند و در هرچه اعلامیه می‏دهند، یکی از مطالبشان این است که قانون. از اول هم قانون باید به آن عمل بشود. این سال هم «سال قانون» اسم گذاشته شد؛ یعنی اجرای قانون. آقایان این همه بساطی که الآن به حسب قانون در ایران بر پا است. مجلس شورای اسلامی یک مجلسی است که قانون او را تأیید کرده است، و شورای نگهبان آنی است که قانون تعیین کرده، و دولت هم آنی است که مجلس شورا تعیین کرده، این هم دولت قانونی، قوۀ قضائیه هم این است که قانون تعیین کرده؛ خوب ،شما اگر واقعاً به قانون می‏خواهید عمل بکنید، و ما هم می‏خواهیم که همۀ شماها بیایید به قانون عمل کنید، و آمدید اینجا بنابر همین هم شد، و بنابراین شد که دیگر روزنامه‏هاتان و صحبتهاتان برای تشنج نباشد، آیا شما وفا کردید به عهد خودتان؟ در اینجا آمدید و قرار دادید به اینکه، یعنی بعد از اینکه می‏خواستید به جنگ هم بروید، به این منتهی شد که یک هیأت سه نفره‏ای باشد، یک نفر از طرف آقای رئیس جمهور، یک نفر هم از طرف آن آقایان، و یکی هم من تعیین کنم،[4]اینها حَکَم باشند. بعد از اینکه حَکَم رفته است و دیده است و موارد خلاف را دیده و یک جایی صحبت کرده است، در روزنامه‏هایشان بود که این حکمیت مثل حکمیت ابوموسی اشعری است! یعنی این سه نفری که یکیش را خود ایشان تعیین کرده و یکیش را هم مجلس تعیین کرده است،و آن دو نفر دیگر یعنی رئیس مجلس و آن دوتای دیگر، و یکیش را هم من تعیین کردم و اینها حکمیت کردند، نظیر آن حکمیتی است که ابوموسی اشعری بر خلاف حضرت امیر رأی داده! من فرض می‏کنم که اینها حکمیتی که کردند مثل حکمیت ابوموسی ـ[است]من فرض می‏کنم که این تهمت را به چند نفر عالم و چند نفر متدین که یکیش هم خود ایشان تعیین کردند ـ ما فرض می‏کنیم که این روزنامه‏ای که این[را]نوشته صحیح است. خوب، بیایند مثل حضرت امیر عمل کنند. حضرت امیر در عین حالی که در فشار ابوموسی را تعیین کرد ـ نمی‏خواست تعیین کند. ایشان می‏خواست یک کس دیگر را تعیین کند. لکن فشار آوردند دوستان خودش، همان دوستانی که باید حضرت امیر از آنها فریاد کند، فشار آوردند که نه، ابوموسی برای این کار خوب است. حضرت، ابوموسی را تعیین کرد ـ بعد که ابوموسی آن حکمیت را کرد، همین دوستها می‏خواستند نقض کنند! حضرت امیر مقاومت کرد و گفت حالا که ـ حَکَم حکم کرده بودند بر ضد حضرت امیر، یعنی حضرت امیر را از خلافت به حسب این حکمیت خلع کردند و معاویه را به حسب این حکمیت نصب کردند ـ حضرت امیر فرمود که این حکمیت بوده است، و ما باید به آن احترام قائل بشویم. در صورتی که بر ضد او بود. خوب، شما هم که این قدر دعوا دارید، خوب، مثل حضرت امیر بشوید. مگر اینکه بگویید اشتباه کردند! ما نمی‏کنیم ـ چنانچه گاهی می‏گویید. شما کجا را قبول دارید؟ این آقایانی که با هم ائتلاف کردند، این آقایانی که با این منافقین ائتلاف کردند، ائتلاف کردند که مملکت ما را به هم بزنند، ائتلاف کردند که آشوب بپاکنند؛ شمایی که ائتلاف کردید، برای چه ائتلاف کردید؟ آقایان می‏گویند که این بازی قبول نیست، از سر! دیروز من گفتم این را که خوب، این را ملت تعیین نکرده یا کرده؟ اگر ملت تعیین نکرده. خوب، ببینید کی تعیین کرده؟ از کجا آمدند و رأی دادند؟ آرا زیاد. قانون اساسی را[که]آن قدر زیاد رأی دادند، آن طرفش، همین منافقین و اینها، رأی ندادند. همین مؤتلفین. همینها. البته نه آن جناح متدینشان. همه این چیزهایی که پیدا شده است از آرا همین مردم است. خوب، شما هی می‏گویید مردم را ما قبول داریم، مردم را قبول داریم. خوب، بسیار خوب، کی هست که این مردم را قبول ندارد! این مردم تعیین کردند. خوب، قبول دارید، اگر می‏گویید میزان رأی مردم است؛ خوب، رأی مردم. حالا ائتلاف کردید که به ضد رأی مردم عمل کنید؟ ائتلاف کردید که مجلس شورای اسلامی را کنار بگذارید؟ ائتلاف کردید که قوۀ قضائیه را کنار بگذارید؟ ائتلاف کردید دولت را کنار بگذارید؟

این ائتلاف برای چیست؟ این چه ائتلافی است؟

من از اول یک خَلَجانی در ذهنم حاصل می‏شد راجع به بعضی اینها؛ لکن صبر کردم. صبر کردم و نصیحت کردم. صبر کردم، و هر وقت اینها آمدند ـ یعنی هر وقت نه ـ اما بسیاری اوقات، آنها را به مسائل اسلامی دعوت کردم؛ به عمل به قانون دعوت کردم؛ به حفظ و حراست جمهوری اسلامی دعوت کردم. کم‏کم آن احساسِ من زیاد شد. تا وقتی که می‏بینم آن جناح منافق در میدان است و تأیید می‏کند. تا وقتی که می‏بینم آن جبهه‏ای که بر ضد اسلام است تأیید می‏کند.[برای]من تکلیف شرعی است، تا دیگر، تأیید نکنم. مگر من می‏توانم که یک جریانی که بر ضد اسلام و بر ضد کشور ما دارد انجام می‏گیرد، باز ساکت بنشینم اینجا و بگویم بیایید و با شما صحبت کنم. من اگر احتمال این معنا را می‏دادم که اینها به اسلام برگردند و به قانون اساسی که سوگند خورده‏اند وفادار باشند و قوانین اسلام را قبول کنند، من اگر احتمال این را می‏دادم ـ برای یک محظوری که من در آن محظور هستم،و به خود این آقایان گفتم آن محظور را ـ باز آنها را دعوت می‏کردم و آنها را وادار می‏کردم به اینکه با هم بنشینند و به قانون عمل کنند. لکن بسیار غفلت می‏خواهد و بسیار ساده‏اندیشی می‏خواهد که ـ این گروههایی که با هم ائتلاف کردند و این «جبهۀ ملی» که بر ضد اسلام می‏خواهد راهپیمایی راه بیندازند، و ـ مسلمانها هم همین بنشینند تماشا کنند که به ضد اسلام مقاله بنویسند و سبّ اسلام بکنند و حکم ضروری اسلام را «غیر انسانی» بخوانند! بعد از اینکه من می‏بینم ائتلاف شما با اینهاست[...]خوب، من با این با این جمعیت نمازخوان و متدین چه بکنم؟ من به اینها علاقه داشتم، حالا به بعضیشان هم باز علاقه دارم. با اینها ما تکلیفمان چیست؟

توصیۀ به نهضت آزادی در جدا شدن از معاندین خوب چرا حسابتان را جدا نمی‏کنید؟ من حالا باز عرض می‏کنم به شماها حسابتان را جدا کنید. به مجرد اینکه کمونیستها هم به ضد اسلام است، آقایان از کمونیستها هم دعوت کردند که بیایید، بیایید با هم باشیم! خوب، «جبهۀ ملی» تکلیفش معلوم است؛ آن صریحاً به ضد اسلام قیام کرده؛ اما شمایی که مسلمان هستید و هیچ گاه نمی‏خواهید به ضد اسلام قیام کنید چرا این قدر هواهای نفسانیه زیاد شده است که نمی‏فهمید دارید چه می‏کنید؟ چرا این قدر شیطان در نفس ماها سلطنت پیدا کرده است که چشمهای ما را کور کرده است و قلبهای ما را وارونه کرده است؟ بیایید حساب خودتان را جدا کنید. آیا «نهضت آزادی» هم قبول دارد آن حرفی را که «جبهۀ ملی» می‏گوید؟ آنها هم قبول دارند که این حکم ـ حکم قصاص ـ که در قرآن کریم و ضروری بین همۀ مسلمین است، «غیر انسانی» است؟ آیا این نماز شب‏خوانها این را قبول دارند یا نه؟ شک ندارم که قبول ندارند. خوب، اعلام کنید. چرا ساکت نشسته‏اید. مگرنهی از منکر فقط باید من را نهی کنید؟ نهی از منکر فقط برای این است که دولت را خُرد کنید و مجلس را خُرد کنید و چه؟ با منکر می‏خواهید نهی از منکر کنید؟! کدام منکر؟ شما می‏فرمایید که[در مقابل]آن کسی که دعوت می‏کند به اینکه بیایید[علیه]این حکم «غیر انسانی» اسلام راهپیمایی کنید، مسلمانها بنشینند تماشا کنند سبّ به رسول اللّه‏ بشود، سبّ به قرآن هم بشود؟ این سبّ به قرآن است. مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند[هر کاری می‏خواهند بکنند]ـ من از آن ریشه‏هایش می‏دانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت‏اللّه‏ کاشانی[5]دید که اینها خلاف دارند می‏کنند و صحبت کرد، اینها[این]کار کردند[که]یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت‏اللّه‏» گذاشتند! این در زمان آن[6]بود که اینها فخر می‏کنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده‏اند و به اسم «آیت اللّه‏» توی خیابانها می‏گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را

خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می‏زد. اینها تفاله‏های آن جمعیت هستند که حالا قصاص را، حکم ضروری اسلام را، «غیر انسانی» می‏خوانند. ما تکلیفمان با آنها خوب تا یک حدودی معلوم است. هر وقت هم مصلحت پیدا بشود، روشنش می‏کنیم. اما با این نمازخوانها باید چه بکنیم؟ همین نمازخوانهایی که حضرت امیر ـ سلام اللّه‏ علیه ـ من نمی‏خواهم بگویم من حضرت امیر، آنها خوارج. خیر، من هم مثل شما یکی از افراد ملت هستم ـ اما اینها همان جمعیتهایی هستند که حضرت امیر در مقابل آنها فَشَل شد نتوانست کاری بکند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد