بعضى از نمازهاى مستحبى
از آن جمله است: نماز جعفر بن ابى طالب علیه السلام و این نماز از مستحبات مؤکّد است و از نمازهاى مشهور بین عامّه و خاصّه است، و از چیزهایى است که پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم به پسر عمویش هنگام بازگشت از سفرش به خاطر محبّت و گرامى داشتن او به وى عطا کرد که از امام صادق علیه السلام است که: «در روز فتح خیبر هنگامى که جعفر از حبشه آمد، پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم به او فرمود: «آیا جایزه اى به تو ندهم؟ آیا بخششى به تو نداشته باشم؟ آیا به تو هدیه اى نکنم؟» پس جعفر گفت: «چرا یا رسول الله » ـ حضرت صادق علیه السلاممى فرماید: مردم گمان کردند که پیغمبر به او طلا یا نقره مى دهد، لذا گردن ها را کشیدند تا ببینند چه مى دهد ـ پس
پیغمبر به او فرمود: «چیزى به تو عطا مى کنم که اگر آن را هر روز انجام دهى، برایت از دنیا و آنچه در آن است، بهتر خواهد بود و اگر هر دو روز یک مرتبه انجام دهى، خداوند گناه بین آن دو روزت را مورد مغفرت قرار مى دهد و اگر در هر جمعه یا هر ماه یا هر سالى انجام دهى خداوند گناه بین آن ها را مى بخشد».
و با فضیلت ترین وقت خواندن نماز جعفر (طیّار)، روز جمعه هنگام بالا آمدن آفتاب است و مى توان آن را از نافله هاى شب یا روز، حساب کرد که ـ چنان که در روایت آمده ـ هم براى او از نوافلش حساب شود و هم نماز جعفر، پس با نماز جعفر نافلۀ نماز مغرب را مثلاً نیّت مى کند. و این نماز چهار رکعت است که دو سلام دارد، در هر رکعتى حمد و سوره مى خواند، سپس پانزده مرتبه مى گوید: «سُبْحانَ الله ِ وَالْحَمْدُ لله ِِ وَلا اِلـهَ اِلاَّ الله ُ وَالله ُ اَکْبَر» و همین تسبیح را ده مرتبه در رکوع و همچنین ده مرتبه بعد از سر برداشتن از رکوع، و همچنین در سجدۀ اول و بعد از سر برداشتن از آن، و در سجدۀ دوم و بعد از سر بلند نمودن از آن ده مرتبه مى گوید. پس در هر رکعتى هفتاد و پنج مرتبه و همۀ آن ها (در تمام چهار رکعت)، سیصد تسبیح مى شود. و ظاهر این است که گفتن تسبیحات از ذکر رکوع و سجده، کفایت مى کند، ولى احتیاط (مستحب) آن است که اکتفا به آن ها نشود. و در این نماز سورۀ مخصوصى تعیّن ندارد، لکن افضل آن است که در رکعت اول، سورۀ «إِذَا زُلْزِلَتْ» و در رکعت دوم، سورۀ «وَ الْعَادِیَاتِ» و در رکعت سوم، «إذَا جَاءَ نَصْرُ الله ِ» و در رکعت چهارم، سورۀ «قُلْ هُوَ الله ُ اَحَد» بخواند.
مسأله 1 ـ در صورتى که عجله داشته باشد، جایز است که تسبیحات را به بعد از نماز تأخیر بیندازد، همچنان که اگر کار ضرورى داشته باشد، مى تواند در اصل نماز جدایى بیندازد؛ که دو رکعت را بخواند و بعد از انجام آن کار ضرورى (دو رکعت) بقیه را به جا آورد.
مسأله 2 ـ اگر از انجام بعضى از تسبیحات در محل خودش غفلت نماید، چنانچه در بعضى جاهاى دیگر یادش آمد، علاوه بر تسبیحات آن جا، آن ها را هم قضا مى نماید. پس اگر تسبیحات رکوع را فراموش نماید و بعد از سر برداشتن از رکوع یادش بیاید، بیست
مرتبه تسبیح مى گوید و همچنین است در بقیۀ جاها و حالات، و چنانچه یادش نیامد مگر بعد از نماز، احوط و اولى آن است که به قصد رجاء آن ها را بگوید.
مسأله 3 ـ در سجدۀ دوم رکعت چهارم، بعد از تسبیحات مستحب است بگوید: «یا مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوِقارَ، یا مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَکَرَّمَ بِهِ، یا مَنْ لا یَنْبَغى التَّسْبیحُ إلاَّ لَهُ، یا مَنْ اَحْصى کُلَّ شَیءٍ عِلْمُهُ، یا ذَا النِّعْمَةِ وَالطَّوْلِ، یا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ، یا ذَا القُدْرَةِ وَالْکَرَمِ، اَسْأَلُکَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِن عَرْشِکَ وَمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِن کِتَابِکَ وَبِاسْمِکَ الْاَعْظَمِ الْأَعْلى وَکَلِماتِکَ التّامّاتِ، اَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَفْعَلَ بى کَذا وَکذا» وحاجاتش را ذکر مى کند.
و بعد از فارغ شدن از نماز، مستحب است دعایى را که شیخ طوسى و سید بن طاووس از مفضل بن عمر نقل کرده اند بخواند. مفضّل مى گوید: امام جعفر صادق علیه السلام را دیدم نماز جعفر مى خواند و دست هایش را بلند کرد و این دعا را خواند: یا ربِّ یا ربِّ ـ تا نفس قطع شد ـ یا ربّاه یا ربّاه ـ تا نفس قطع شد ـ ربِّ ربِّ ـ تا نفس قطع شد ـ یا الله ُ یا الله ُ ـ تا نفس قطع شد ـ یا حىُّ یا حىُّ ـ تا نفس قطع شد ـ یا رحیمُ یا رحیمُ ـ تا نفس قطع شد ـ یا رَحْمانُ یا رَحمانُ ـ هفت مرتبه ـ یا اَرْحَمَ الرَّاحمین ـ هفت مرتبه ـ سپس گفت: «اللهمَّ اِنّى اَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِکَ وَاَنْطِقُ بِالثَّناءِ عَلَیْکَ واُمَجِّدُکَ ولا غَایَةَ لِمَدحِکَ وَاُثْنِى عَلَیْکَ وَمَنْ یَبْلُغُ غایَةَ ثَنائِکَ وَاَمَدَ مَجْدِکَ وَاَنّى لِخَلیقَتِکَ کُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِکَ وَاَىَّ زَمَنٍ لَمْ تَکُنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِکَ مَوصُوفاً بِمَجْدِکَ عَوَّاداً عَلَى الْمُذنبینَ بِحِلْمِکَ، تَخَلَّفَ سُکّانُ اَرْضِکَ عَنْ طاعَتِکَ فَکُنْتَ عَلَیْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِکَ جَواداً بِفَضْلِکَ عَوّاداً بِکَرَمِکَ یا لا اِلـهَ إِلاّ اَنْتَ الْمَنَّانُ ذُو الجَلالِ وَالاِکْرامِ» سپس حضرت به من فرمود: «اى مفضّل اگر حاجت مهمّى دارى این نماز را به جا آور و این دعا را بخوان و حاجتت را بخواه که خدا برآورده مى کند اگر بخواهد و بر او است اعتماد.»
و از جملۀ نمازهاى مستحب: نماز استسقاء است
و استسقاء به معناى درخواست آب است. و نماز استسقاء، مستحب است در وقتى که آب نهرها فرو رود و باران کم شود و آسمان از باریدن خوددارى کند، به خاطر شیوع گناهان و کفران نعمت ها و ندادن حقوق و کم فروشى در کیل و وزن و ظلم و حیله و ترک امر به معروف و نهى از منکر و جلوگیرى از زکات و حکم نمودن به غیر آنچه خدا نازل
فرموده و غیر این ها از چیزهایى که موجب خشم حضرت رحمان مى شود و موجب نیامدن باران مى گردد، همان طور که در روایت آمده.
و کیفیت آن مانند نماز عید فطر و قربان، دو رکعت و به جماعت است و فرادا خواندن آن به قصد رجاء اشکال ندارد. در هر رکعت از آن حمد و سوره اى را مى خواند و در رکعت اول بعد از سوره، پنج تکبیر مى گوید و بعد از هر تکبیر، یک قنوت به جا مى آورد و در رکعت دوم چهار تکبیر (مى گوید) که بعد از هر تکبیرى، یک قنوت به جا مى آورد. و در قنوت، خواندن هر دعایى کافى است و بهتر است که دعاى قنوت شامل طلب باران و آب و طلب عطوفت حضرت رحمان باشد به این که باران ها را فروفرستد و درهاى آسمان را به رحمت باز کند و قبل از دعا، صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم الصلاة والسلام بفرستد.
و مستحبات این نماز چند امر است: از آن جمله است: بلند خواندن قرائت و خواندن سوره هایى که در نماز عید مستحب است.
و از آن جمله است: این که مردم سه روز، روزه بگیرند و بیرون رفتنشان روز سوم باشد و (طورى ترتیب دهند که) این روز سوم، روز دوشنبه باشد و اگر نشد، روز جمعه باشد، براى این که روز جمعه داراى شرف و فضل است.
و از آن جمله است: این که امام به همراه مردم، با آرامش و وقار وخشوع و حالت درخواست به صحرا بیرون بروند، و جاى پاکیزه اى را براى نماز انتخاب کنند و بهتر آن است که به شکل و وضعى خارج شوند که موجب جلب رحمت الهى باشد، مانند این که پابرهنه باشند.
و از آن جمله است: منبر را با خود به صحرا ببرند و مؤذّن ها پیشاپیش امام حرکت کنند.
و از آن جمله است: آن چیزى که اصحاب ذکر کرده اند که پیرمردان و پیرزنان و کودکان و چهارپایان را با خود بیرون ببرند و میان بچه ها و مادرهایشان جدایى افکنند تا زیاد شیون و گریه کنند و سبب ریزش رحمت الهى گردد و کفار ذمّى و غیر ذمّى را نگذارند که با مردم به صحرا بروند.
مسأله 1 ـ بهتر است نماز استسقاء در وقت نماز عید خوانده شود؛ اگرچه بعید نیست که وقت معیّنى نداشته باشد.
مسأله 2 ـ این نماز، اذان و اقامه ندارد، بلکه مؤذّن عوض آن ها سه مرتبه «الصلاة» مى گوید.
مسأله 3 ـ مستحب است وقتى که امام از نماز فارغ شد عباى خود را برگرداند؛ به این صورت که قسمت راست آن را روى شانه چپ قرار دهد و بر عکس (قسمت چپ آن را روى شانۀ راست بیندازد) و بر منبر رود و رو به قبله کند و صد مرتبه با صداى بلند تکبیر بگوید، سپس از طرف راستش به مردم رو کند و صد مرتبه با صداى بلند تسبیح بگوید و سپس از طرف چپش به مردم رو کند و صد مرتبه با صداى بلند «لا اله الاّ الله » بگوید و سپس رو به مردم کند و صد مرتبه خدا را حمد نماید و مانعى ندارد که صدایش را در اینجا نیز بلند کند، چنان که متابعت مأمومین از امام در این ذکرها بلکه و در بلند گفتن آن ها مانعى ندارد، و شاید این کیفیت بیشتر جلب رحمت الهى نموده و براى تحصیل مقصود امیدوارکننده تر باشد، سپس امام دست ها را بلند کرده دعا مى کند و مردم دعا مى کنند و در دعا و تضرّع و طلب عطوفت و درخواست از خداوند متعال بسیار کوشش مى نمایند و مانعى ندارد که مردم به دعاهاى امام، آمین بگویند. سپس امام خطبه مى خواند و در تضرّع و طلب عطوفت الهى مبالغه و کوشش فراوان مى نماید و بهتر آن است که اختیار کند بعض آنچه را که از معصومین علیهم السلاموارد شده است مانند آنچه که از مولاى ما امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده و اول آن «الحمد لله سابغ النعم» است. و بهتر است که در این نماز دو خطبه مثل نماز عید فطر و قربان بخواند و خطبه دومى را رجاءً به جا آورد.
مسأله 4 ـ همان طور که خواندن این نماز موقع کم شدن باران جایز است، خواندن آن به هنگام خشک شدن چشمه ها و چاه ها نیز جایز است.
مسأله 5 ـ اگر اجابت دعاى آن ها به تأخیر افتاد، بیرون رفتن (براى نماز) را تکرار مى کنند تا رحمت خدا ـ ان شاء الله تعالى ـ آن ها را دریابد و اگر اجابت نفرماید، حتماً براى مصالحى است که خداوند به آن ها عالم است و براى ما حقِ اعتراض نیست و نباید از رحمت
خداى تعالى مأیوس شویم. و جایز است نماز و دعا را پشت سر هم تکرار کنند، و به همان سه روز روزه اکتفا نمایند و (جایز است) پشت سر هم نباشد که سه روز دیگر، رجاءً روزه بگیرند (و به صحرا روند)، بلکه تکرار کردن نماز استسقاء را هم، رجاءً انجام دهند.
و از جملۀ نمازهاى مستحب: نماز غفیله است، و آن دو رکعت است، میان نماز مغرب و عشا که در مقدّمۀ اول از کتاب نماز تفصیل آن گذشت.
و از جملۀ نمازهاى مستحب: نماز شب دفن است، که شرح آن در باب دفن میّت از احکام اموات گذشت.
و از جملۀ نمازهاى مستحب: نماز اول ماه و نماز حاجت، و غیر آن ها از نمازهایى است که مفصّلاً در جاهاى خودش ذکر شده است.
نماز مسافر
بر مسافر واجب است نمازهاى چهار رکعتى را با شرایطى که خواهد آمد قصر (شکسته) بخواند، اما نماز صبح و مغرب قصر ندارند و در قصر خواندن براى مسافر، امورى معتبر است:
یکى از آن ها: مسافت است که عبارت است از هشت فرسخ ممتد در جهت رفت یا در جهت برگشت یا آن که مجموع رفت و برگشت روى هم هشت فرسخ شود، به شرط آن که رفتن کمتر از چهار فرسخ نباشد ـ چه برگشتش به رفتنش متّصل باشد و بین رفت و برگشت را با یک شب یا بیشتر ماندن، قطع نکند یا قطع بکند ولى نه به صورتى که اقامت قاطع سفر محقق شود و نه آن که چیز دیگرى که سفر را قطع مى کند حاصل شود ـ که نماز را قصر مى خواند و روزه را افطار مى کند، ولى احتیاط (مستحب) شدید، در صورت آخرى (که بین رفت و برگشت در جایى بماند) این است که علاوه بر آن، نماز را تمام بخواند (و روزه هم بگیرد) و روزه را قضا نماید.
مسأله 1 ـ فرسخ سه میل است و میل چهار هزار ذراع دست است که طول آن (ذراع دست) به پهناى بیست و چهار انگشت است و هر انگشتى به پهناى هفت جو مى باشد و
هر جوى به پهناى هفت مو از موهاى متوسط اسب برزون است. و اگر مسافت از این مقدار ـ هرچند اندکى ـ کمتر باشد، نماز تمام است.
مسأله 2 ـ اگر رفتن پنج فرسخ و برگشتن سه فرسخ باشد، واجب است قصر بخواند، ولى اگر رفتن سه فرسخ وبرگشتن پنج فرسخ باشد، باید تمام بخواند. و اگر در مسافت کمتر از چهار فرسخ، چند بار رفت و آمد کند به طورى که مجموع آن ها هشت فرسخ یا بیشتر شود، نباید قصر بخواند، اگرچه از حد ترخّص خارج شده باشد. بنا بر این در تلفیق (رفت و برگشت) در صورتى نماز شکسته مى شود که مجموع یک رفتن و یک برگشتن هشت فرسخ شود.
مسأله 3 ـ اگر شهرى دو راه داشته باشد که راه دورتر به اندازه مسافت باشد و راه نزدیک تر به این اندازه نباشد، چنانچه مسافر از راه دورتر برود، باید نماز را شکسته بخواند و اگر از راه نزدیک تر برود باید نماز را تمام بخواند. و اگر از راه نزدیک تر که کمتر از چهار فرسخ است برود، اگرچه از راه دورتر برگردد و مجموع رفت و برگشت هشت فرسخ بشود باید نمازش را تمام بخواند.
مسأله 4 ـ مبدأ محاسبۀ مسافت، دیوار شهر است و در جایى که دیوار و حصار ندارد، آخرین خانه، ابتداى مسافت به شمار مى رود. و این معیار در غیر شهرهایى است که به طور خارق العاده بزرگ هستند و اما مبدأ محاسبۀ مسافت در این گونه شهرها، چنان که محلّه هاى آن مانند روستاهاى نزدیک به یکدیگر، از هم جدا باشند، آخر محلّه است، وگرنه مورد اشکال است، مثل آن که محلّه ها به هم پیوسته باشند، پس در جایى که اگر از آخر شهر حساب کند به حد مسافت نمى رسد و اگر از خانه اش حساب کند به آن حد مى رسد، احتیاط (مستحب) آن است که هم شکسته بخواند وهم تمام، اگرچه بعید نیست گفته شود که ابتداى مسافت در چنین موردى از منزلش مى باشد.
مسأله 5 ـ اگر کسى بخواهد به شهرى برود و در مسافت بودن آن شک دارد یا معتقد است که به اندازۀ مسافت نیست، سپس در اثناى رفتن معلوم شود که مسافت است، باید نماز را شکسته بخواند، اگرچه باقى ماندۀ راه به مقدار مسافت نباشد.
مسأله 6 ـ مسافت با علم و با بیّنه (شهادت دو شاهد عادل) ثابت مى شود و اگر یک شاهد عادل شهادت بدهد، احتیاط (واجب) آن است که هم قصر بخواند و هم تمام و اگر شک کند که به اندازۀ مسافت رسیده یا نه یا گمان رسیدن به آن را داشته باشد، باید نماز را تمام بخواند و اندازه گرفتن که موجب حرج است واجب نیست، ولى فحص نمودن به وسیلۀ سؤال کردن و مانند آن بنابر احوط (وجوبى) لازم است. و اگر شخصى عامى در مقدار مسافت شرعى (به نحو شبهۀ حکمیه) شک نماید و توانایى بر تقلید نداشته باشد، واجب است احتیاطاً هم تمام بخواند و هم قصر.
مسأله 7 ـ اگر معتقد شود به مقدار مسافت راه رفته است و نماز را شکسته بخواند، سپس معلوم شود که مسافت نبوده، واجب است اعاده نماید و اگر معتقد شود که مسافت نشده و نماز را تمام بخواند، سپس معلوم شود که مسافت بوده است، بنابر اقوى واجب است که در وقت اعاده نماید و در خارج وقت بنابر احتیاط (واجب) باید قضا کند.
مسأله 8 ـ در مسافت دایره اى حرکت از نقطه اى تا به نقطۀ مقابل آن (نصف دایره)، رفتن حساب مى شود. پس اگر بخواهد مسافت دایره اى را طى کند، ولو این که کارش قبل از رسیدن به نقطۀ مقابل (قبل از نصف دایره) باشد، چنانچه تا نقطۀ مقابل چهار فرسخ باشد، باید نمازش را قصر بخواند و احتیاط (مستحب) آن است که اگر کارش قبل از رسیدن به نقطۀ مقابل باشد، جمع بخواند.
دوم آن ها: داشتن قصد مسافت از هنگام خروج است، بنا بر این اگر قصد کمتر از مسافت را بنماید و بعد از رسیدن به آن مقصد، قصد مقدار دیگرى را که کمتر از مسافت است بکند و به همین صورت (ادامه دهد) باید در رفتن نماز را تمام بخواند، اگرچه روى هم رفته، به اندازه مسافت یا بیشتر باشد، ولى اگر شروع به برگشتن کند، در صورتى که مسافت کامل باشد و قصد دارد که آن را طى کند، باید نماز را قصر بخواند. و همچنین است اگر مسافر، مقصد مشخّصى نداشته باشد ونداند که چه مقدار راه را طى خواهد کرد، مثل آن که به دنبال چهارپایى، که فرار کرده و نمى داند که کجا رفته است برود، نماز را نباید شکسته بخواند، اگرچه به مقدار مسافت و بیشتر راه رفته باشد، ولى با شرطى که گذشت
در موقع برگشتن، باید شکسته بخواند و اگر در اثناى رفتن، مقصدى را معیّن کند که ولو با برگشتن روى هم به مسافت برسد با شرایطى که در تلفیق (روى هم محاسبه کردن رفت و برگشت) گذشت، باید قصر بخواند. و اگر به طرف مقصدى که کمتر از چهار فرسخ است حرکت کند ومنتظر بماند که اگر همراهانى پیدا شوند با آن ها مسافرت کند و در غیر این صورت مسافرت نکند، یا مسافرتش متوقف بر حاصل شدن چیزى باشد، ولى مطمئن نباشد که همراه پیدا کند یا مطمئن نباشد که آن چیز حاصل شود، واجب است نماز را تمام بخواند.
مسأله 9 ـ ملاک و میزان این است که قصد طى کردن مسافت را داشته باشد، اگرچه چند روز طول بکشد به شرط آن که در بین این روزها چیزى که سفر را قطع مى کند (وحکم مسافر را از بین مى برد)، پیدا نشود و آن قدر هم طول نکشد که عرفاً بگویند که مسافر نیست، مثل این که هر روز مقدار خیلى کمى ـ جهت تفریح و مانند آن، نه به جهت سختى راه رفتن ـ راه رود که در این صورت باید نماز را تمام بخواند و احتیاط (مستحب) آن است که جمع بخواند.
مسأله 10 ـ در قصد نمودن مسافت، مستقل بودن معتبر نیست، بلکه ولو به خاطر تبعیّت باشد کافى است؛ چه براى وجوب اطاعت باشد مانند زن نسبت به شوهر، چه مجبور باشد مثل اسیر، یا مختار باشد مانند خدمتکار، به شرط این که بدانند متبوع (یعنى کسى که از او تبعیّت مى کنند) قصد مسافت را دارد و اگر ندانند، باید نمازشان را تمام بخوانند و احتیاط (مستحب) آن است که سؤال کنند، اگرچه بنابر اقوى واجب نیست و بر متبوع واجب نیست که به آن ها خبر بدهد، هرچند که پرسیدن تابع از او فرضاً واجب باشد.
مسأله 11 ـ اگر تابع معتقد شود که متبوع او مسافت را قصد نکرده یا شک در قصد او بکند و در اثنا بداند که قصد مسافت داشته، چنانچه بقیۀ راه به مقدار مسافت باشد، واجب است که قصر بخواند وگرنه ظاهر آن است که واجب است تمام بخواند.
سوم آن ها: استمرار قصد است، بنا بر این اگر قبل از آن که به چهار فرسخى برسد، از قصدش برگردد یا مردّد شود، باید نماز را تمام بخواند و آنچه را که شکسته خوانده، نه در
وقت و نه در خارج از وقت، اعاده ندارد. و اگر برگشتن از قصد یا تردید در آن بعد از رسیدن به چهار فرسخ باشد بر قصر خواندن نماز باقى مى ماند، اگرچه همان روزش برنگردد، در صورتى که تصمیم داشته باشد که قبل از ده روز برگردد.
مسأله 12 ـ در ادامه داشتن قصد مسافت، قصد نوع سفر کافى است (هر سفرى که به مقدار مسافت باشد)، اگرچه قصدش از جاى مشخصى به جاى دیگرى برگردد، مانند آن که قصد مسافرت به جاى معیّنى بکند و به مقدار مسافت باشد و در اثناى راه قصد جاى دیگرى کند که راه طى شده و باقى مانده، به مقدار مسافت مى شود، بنابر اصحّ باید نماز را شکسته بخواند. چنان که اگر از اول قصدش نوع سفر بوده و یک جاى مشخصى را قصد نکرده، بدین گونه که شروع به مسافرت نماید تا به یکى از جاهایى که همۀ آن ها مسافت مى شوند، برود و هیچ یک از آن ها را معیّن نکرده باشد، بلکه تعیین یکى از آن ها را موکول به رسیدن به جایى کند که حد مشترک بین آن ها است، نمازش شکسته است.
مسأله 13 ـ اگر در اثناى مسافرت قبل از رسیدن به چهار فرسخ (در ادامۀ آن) مردّد شود، سپس به تصمیم خود برگردد، پس اگر چیزى از راه را در حال تردّد طى نکرده باشد، بر شکسته خواندن باقى مى ماند، اگرچه باقى مانده ـ ولو با برگشت ـ به مقدار مسافت نباشد، ولى اگر چنانچه مقدارى از راه را در حال تردید پیموده، چنانچه باقى مانده به مقدار مسافت باشد، باز باید نماز را قصر بخواند و اگر باقى مانده به مقدار مسافت نباشد، بدون اشکال واجب است تمام بخواند، در صورتى که باقى مانده به ضمیمۀ راهى که قبل از تردید پیموده، به مقدار مسافت نباشد، ولى اگر مجموع آن ها ـ با حساب نکردن راهى که در حال تردید پیموده ـ مسافت باشد، احتیاط (مستحب) آن است که هم تمام بخواند و هم قصر، اگرچه بعید نیست که در این صورت هم به قصر برگردد مخصوصاً اگر مقدارى که در حال تردید طى کرده است کم باشد.
چهارم آن ها: قصد نداشته باشد در بین مسافت، ده روز یا بیشتر اقامت کند و قصد نکند که در بین مسافت از وطن خود بگذرد، مثل این که تصمیم بگیرد در بین چهار فرسخ یا سر چهار فرسخى، ده روز بماند، یا در بین راه یا سر چهار فرسخى، وطنى داشته باشد که مى خواهد از آن بگذرد، پس در این صورت نماز را باید تمام بخواند. و همچنین است اگر
در نیّت اقامت ده روز (تصمیم قطعى نگرفته و) مردّد باشد و یا در عبور از وطنش تردید داشته باشد، به طورى که با قصد طى راه مسافت، منافات دارد. و از همین قبیل است، آن جایى که احتمال پیش آمدن مانع براى ادامۀ سفر بدهد یا احتمال دهد در بین راه، علّتى که موجب نیّت ده روز ماندن گردد پیدا شود، یا احتمال عبور از وطن دهد، در صورتى که این احتمالات عقلایى باشند، باید نماز را تمام بخواند، ولى اگر این احتمالات مورد توجه عقلا نباشد، مثل آن که احتمال بیمار شدن یا غیر آن را از چیزهایى که برخلاف اصل عقلایى است بدهد، باید نماز را قصر بخواند.
مسأله 14 ـ اگر موقع شروع سفر، قصد داشته باشد که قبل از هشت فرسخ، اقامت (ده روزه) نماید، یا از وطن خود عبور کند، یا مردّد باشد، سپس عدول کند وبنا بگذارد که هیچ یک از این دو کار را انجام ندهد (نه از وطنش عبور کند و نه آن که قصد اقامت نماید) چنانچه باقى ماندۀ راه بعد از عدول ولو با برگشت (به نحو تلفیق) به مقدار مسافت باشد، باید شکسته بخواند وگرنه باید تمام بخواند.
مسأله 15 ـ اگر قصد اقامت نداشته باشد و مقدارى از مسافت را برود سپس قبل از رسیدن به هشت فرسخ، قصد اقامت کند و پس از آن از اقامت صرف نظر نماید، چنانچه باقى ماندۀ راه، بعد از انصراف از اقامت به مقدار مسافت باشد، بدون اشکال باید شکسته بخواند. همچنین اگر باقى مانده به مقدار مسافت نباشد، ولى بین دو تصمیم (اقامت و انصراف از آن) چیزى از مسافت را طى نکرده باشد و مجموع هم مسافت باشد، باید شکسته بخواند، ولى اگر بین دو تصمیم مقدارى از راه را طى کرده باشد، آیا راهى را که قبل از عدول (انصراف از اقامت) طى نموده به راه باقى مانده ضمیمه مى شود در صورتى که مجموع هم به اندازۀ مسافت باشد ـ با حساب نکردن راهى که بین دو تصمیم طى کرده ـ یا ضمیمه نمى شود؟ احتیاط (مستحب) آن است که جمع بخواند، اگرچه بعید نیست که وظیفه اش قصر خواندن باشد، خصوصاً در صورتى که بین دو تصمیم مقدار کمى راه رفته باشد، همان طور که نظیر آن گذشت.
پنجم آن ها: سفر جایز باشد، بنا بر این اگر سفر معصیت باشد، نباید شکسته بخواند؛ چه خود سفر معصیت باشد، مانند فرار از میدان جنگ و مانند آن، یا هدف از سفر، معصیت
باشد، مانند آن که مسافرت کند تا مثلاً راهزنى کند یا آن که از سوى سلطان به چیزهایى که از راه ظلم به دست آمده نایل شود و مانند این ها. البته اگر در اثناى سفر به حرام بیفتد، مثل غیبت کردن و مانند آن از چیزهایى که هدف مسافرتش نیست، باید قصر بخواند و سفر معصیت حساب نمى شود، بلکه اگر بر چهارپاى غصبى هم سوار شود و مسافرت کند، بنابر اقوى، سفر معصیت نیست (و نماز را باید شکسته بخواند) و همچنین اگر سفرش ضدّ واجب باشد به این که واجب را ترک نموده و مسافرت کند، مثل این که بدهکار باشد و طلبکارها مطالبۀ طلب مى کنند و این شخص مسافرت کند با این که اداى بدهى در حضر ممکن است نه در سفر، که باید نماز را شکسته بخواند. البته در موردى که مسافرت به خاطر ترک واجب صورت بگیرد، احتیاط (مستحب) آن است که جمع بخواند و این احتیاط ترک نشود، اگرچه وجوب تمام خواندن، در این فرض، خالى از قوّت نیست.
مسأله 16 ـ کسى که تابع شخص ستمگر است، در صورتى که در سفرش مجبور باشد، یا قصدش دفع کردن ظلم یا مانند آن از اغراض صحیح باشد، باید نماز را قصر بخواند و اما اگر قصدش این باشد که او را در ظلمش کمک کند، یا متابعتش از او همکارى در جهت ظلم او یا در جهت تقویت شوکت و جلال او باشد، در صورتى که تقویت شوکت او حرام باشد باید نماز را تمام بخواند.
مسأله 17 ـ اگر هدف سفر، طاعت باشد و به طور تبعى (وطفیلى) انگیزۀ معصیت هم داشته باشد، به طورى که مسافرت، به طاعت نسبت داده شود، باید نماز را شکسته بخواند. واما در غیر این مورد که هدف سفر، معصیت باشد و به طور تبعى انگیزۀ طاعت هم داشته باشد، یا هر دو انگیزه در این سفر مشترک باشند، به طورى که اگر هر دو منظور و انگیزه با هم نبودند سفر نمى کرد، یا هر یک از دو منظور را مستقلاً در نظر داشته باشد، باید نماز را تمام بخواند، لکن در غیر صورت اول، که قصد اطاعت تابع قصد معصیت است ـ که در این صورت بدون اشکال باید نماز تمام خوانده شود ـ ترک احتیاط به این که نماز را جمع بخواند سزاوار نیست.
مسأله 18 ـ اگر ابتداى سفرش طاعت باشد، سپس در بین راه قصد سفر معصیت نماید،
چنانچه با این قصد، راه را طى کرده باشد، نمى تواند نماز را شکسته بخواند، اگرچه مسافت ها راه رفته باشد و نمازى را که به طور قصر خوانده، اعاده اش واجب نیست و در صورتى که با قصد معصیت، راهى نرفته باشد (مانند آن که در اثناى سفر در حال توقف قصد معصیت نماید مادامى که با این قصد شروع به سیر ننموده است)، اوجه این است که نماز را شکسته بخواند و احتیاط (مستحب) آن است که مادامى که به سیر و حرکت مشغول نشده است جمع بخواند، سپس اگر به قصد اطاعت برگردد، بعد از آن که مقدارى راه رفته باشد، چنانچه باقى ماندۀ راه ـ و لو با برگشتن ـ به مقدار مسافت باشد به این که رفتن تا به مقصد، چهار فرسخ یا بیشتر باشد، باز هم قصر واجب است و همچنین اگر باقى مانده راه به مقدار مسافت نباشد، لکن راهى را که قبل از قصد معصیت پیموده، به ضمیمۀ راهى که بعد از انصراف از قصد معصیت رفته ـ بعد از حذف راهى که با قصد معصیت همراه بوده ـ به مقدار مسافت باشد، باید نماز را شکسته بخواند، لکن احوط اولى آن است که علاوه بر قصر، تمام هم بخواند. و اگر مجموع راه طى شده به اندازه مسافت نباشد مگر به ضمیمۀ راهى که همراه با قصد معصیت بوده، وجوب تمام خواندن خالى از قوّت نیست و احتیاط (مستحب) آن است که جمع بخواند. و اگر ابتداى سفرش معصیت باشد، سپس به اطاعت عدول نماید، در صورتى که باقى ماندۀ راه ـ ولو با برگشتن ـ به مقدار مسافت باشد، باید شکسته بخواند و اگر به مقدار مسافت نباشد، احتیاط (مستحب) آن است که جمع بخواند گرچه تمام خواندن، خالى از قوّت نیست.
مسأله 19 ـ اگر ابتداى سفرش معصیت باشد و نیّت روزه کند، سپس به طاعت عدول نماید، چنانچه قبل از ظهر باشد در صورتى که باقى ماندۀ راه ـ ولو با برگشتن ـ به مقدار مسافت باشد، واجب است روزه را بشکند، وگرنه روزه اش صحیح است و اگر بعد از ظهر باشد، صحیح بودن آن بعید نیست، لکن احتیاط (مستحب) آن است که آن را تمام کند، سپس قضاى آن را بگیرد. و اگر ابتداى سفرش طاعت باشد سپس در بین راه به معصیت عدول نماید، چنانچه بعد از به جا آوردن مفطر یا بعد از ظهر باشد، روزه اش صحیح نیست و اگر قبل از آن ها باشد، صحت روزه اش مورد تأمل است، پس احتیاط به این که روزه را بگیرد و بعداً قضا نماید ترک نشود.
مسأله 20 ـ کسى که از سفر معصیت برگشته چنانچه توبه کرده، یا به جهت امرى که عارض شده ـ به طورى که برگشتن او جزء سفر معصیت حساب نشود ـ مى خواهد برگردد، مانند این که علّت برگشتن او هدف مستقلّ دیگرى ـ نه رجوع به وطنش ـ باشد، باید نماز را شکسته بخواند و گرنه بعید نیست که تمام خواندن، بر او واجب باشد و احتیاط (مستحب) آن است که جمع بخواند.
مسأله 21 ـ سفر کسى که براى لهو (و خوش گذرانى) به شکار مى رود ـ همان طور که دنیاپرستان چنین مى کنند ـ به سفر معصیت ملحق مى شود، ولى اگر براى تهیّۀ روزى و معاش به شکار برود، باید شکسته بخواند و همچنین اگر براى تجارت به شکار برود باید روزه را بشکند و اما نسبت به نماز مورد اشکال است و احتیاط (واجب) آن است که جمع بخواند و اگر سفرش تنها به قصد تفریح باشد، ملحق به سفر معصیت نمى شود و موجب تمام خواندن نیست.
ششم آن ها: از کسانى که خانه به دوش هستند نباشد، مانند بعضى از بادیه نشین هایى که در بیابان ها مى گردند و در محلى که آب و گیاه و چراگاه هست مى مانند و جاى معیّنى را انتخاب نمى کنند (وبعد از چندى به جاى دیگر مى روند) و ملوان ها و کشتیبان هایى که خانه شان در کشتى است، از این قبیل مى باشند، پس بر همۀ اینان واجب است که در چنین سفرهاى به خصوص (که ذکر شد) نماز را تمام بخوانند. البته اگر براى مقصد دیگرى، مانند حج یا زیارت و مانند این ها، مسافرت کنند باید مثل دیگران نماز را شکسته بخوانند و اگر یکى از اینان، براى انتخاب منزل مخصوصى یا براى پیدا کردن محل آب و گیاه، مثلاً به مقدار مسافت (از محل استقرار فعلى) سفر کند، در این که قصر بر او واجب است یا تمام، مورد اشکال است و باید احتیاط به جمع خواندن ترک نشود.
هفتم آن ها: سفر کردن، پیشه و کار او نباشد، مثل چهارپادار و نامه رسان و رانندگان و مانند این ها و ملوان و کشتیبانى که خارج از کشتى منزل دارند و کار در کشتى را براى خود حرفه قرار داده اند از این قبیل مى باشند. ولى اگر منزلشان خود کشتى باشد، از صنف قبلى هستند. و در هر حال بر همۀ این ها واجب است در سفرى که کارشان است، نماز را تمام
بخوانند ـ اگرچه سفر براى خودشان باشد نه براى غیرشان، مثل این که چهارپادار اثاث و خانواده اش را از جایى به جایى ببرد ـ ولى در سفرى که کارشان نیست، مثل این که اگر کشتیبان دست از کشتى بردارد و براى زیارت یا غیر آن برود، باید نماز را قصر بخواند. و میزان آن است که سفر کردن به عنوان شغل و کارش صدق کند و این معنى وقتى تحقق پیدا مى کند که تصمیم بر آن بگیرد و مقدار قابل توجهى هم براى این کار سفر بکند ـ و در صدق آن، دو یا چند مرتبه سفر کردن لازم نیست، البته بعید نیست که در سفر اول، قصر بر او واجب باشد، هرچند صدق کند که این سفر شغل و کار او است، اگرچه احتیاط (مستحب) آن است که در سفر اول و دوم جمع کند و در سفر سوم، تمام خواندن بر او متعیّن مى شود.
مسأله 22 ـ کسى که شغلش در تابستان چهارپادارى است نه در زمستان، یا برعکس، ظاهر آن است که در حال شغلش واجب است تمام بخواند، اگرچه احتیاط (مستحب) آن است که جمع نماید. اما کسانى همچون حمله دارها (مدیران کاروان ها) که در خصوص ماه هاى حج مشغول سفر مى شوند، ظاهراً قصر بر آن ها واجب است.
مسأله 23 ـ کسى که شغلش مسافرت است، اگر ده روز در وطن خود یا در غیر وطنش ـ ولو این که نیّت هم نکرده باشد ـ بماند، حکم کسى که مسافرت شغلش مى باشد، از او برداشته مى شود و باید در خصوص سفر اول (بعد از آن ده روز) نماز را شکسته بخواند ـ نه در سفر دوم، تا چه رسد به سفر سوم ـ لکن کسى که بدون قصد اقامت در غیر وطن خود ده روز مانده است، ترک احتیاط به این که در سفر اول جمع بخواند سزاوار نیست، بلکه در سفر دوم و سوم هم، چه با نیّت اقامت و چه بدون آن و نیز کسى که بدون نیّت یا با نیّت، ده روز در وطن خود مانده باشد، احتیاط آن است که جمع بخوانند.
مسأله 24 ـ اگر کسى شغلش سفر نباشد، لکن برایش کارى پیش آید که سفرهاى متعددى بکند، باید قصر بخواند، مثل این که کارى در شهرى دارد که احتیاج به مسافرت هاى متعدد داشته باشد. بلکه همچنین است اگر منزل کسى تا حرم سیّدالشهداء علیه السلام مثلاً به مقدار مسافت باشد و نذر کند، یا بنا بگذارد که هر شب جمعه به زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلامبرود. و همچنین است اگر منزلش تا شهرى که کار و
شغلش در آن شهر است به مقدار مسافت باشد و هر روز به آن شهر مى رود، ظاهر آن است که در سفر و در شهرى که وطنش نیست، نمازش را باید شکسته بخواند.
مسأله 25 ـ از جملۀ کسانى که شغلشان سفر است، چوپانى است که کارش چراندن است، چه مکان خاصى داشته باشد یا نه. و تاجرى که دوره گردى مى کند و از همین قبیل است جهانگردى که براى خود وطنى انتخاب نکرده و شغلش گردش و سیاحت است و ممکن است، جهانگرد جزء صنف ششم باشد و در هر حال بر اینان تمام خواندن واجب است.
هشتم آن ها: رسیدن به محل ترخّص است، پس قبل از حد ترخّص، نباید شکسته بخواند. و منظور از حد ترخّص، جایى است که اذان شهر را نشنود یا دیوار و شکل هاى آن را ـ نه شبح آن را ـ از آن جا نبیند و احتیاطى که نباید ترک شود آن است که هر دو (نشنیدن اذان وندیدن دیوار) حاصل شود. و معتبر است که نشنیدن اذان و ندیدن دیوار به خاطر دور شدن از محل باشد نه به خاطر عوارض دیگر.
مسأله 26 ـ همان طور که در شکسته خواندن نماز، رسیدن به محل ترخّص معتبر است در صورتى که مسافرت از شهرش باشد، آیا در مسافرت از محلى که ده روز در آن اقامت داشته و از محلى که سى روز با تردید در آن اقامت داشته است نیز، رسیدن به حد ترخّص معتبر است یا نه؟ مورد تأمل است و در هر دو مراعات احتیاط ترک نشود.
مسأله 27 ـ همان طور که رسیدن به حد ترخّص در ابتداى مسافرت از شروط قصر است، همچنین حکم مسافرت در برگشتن از سفر با رسیدن به حد ترخّص از بین مى رود، لذا واجب است که تمام بخواند و احتیاط (واجب)، مراعات از بین رفتن هر دو علامت است و احتیاط بهتر آن است که تا وارد شدن به منزل نماز را به تأخیر بیندازد و اگر بعد از رسیدن به حد ترخّص نماز مى خواند، جمع بین قصر و تمام نماید. و اما نسبت به محلى که قصد دارد، ده روز در آن جا بماند، آیا حد ترخّص در آن معتبر است که با رسیدن به آن حد، حکم سفر از بین برود، یا معتبر نیست، مورد اشکال است و نباید احتیاط ترک شود به این که یا نماز را تا خود محل تأخیر بیندازد یا بعد از رسیدن به حد ترخّص، جمع بخواند.
مسأله 28 ـ معیار (در نشنیدن اذان و ندیدن دیوار) آن است که چشم بیننده و گوش شنونده و صداى گویندۀ اذان و هوا، متوسط و معتدل باشد.
مسأله 29 ـ بنابر اقوى میزان نشنیدن اذان آن است که تشخیص داده نشود که اذان است یا غیر آن و در موردى که تشخیص داده مى شود که اذان است ولکن جمله ها و فصل هاى آن مشخص نمى شود، سزاوار است احتیاط شود و نیز در موردى که نشنیدن به آن حد نرسیده که به طور کلى صدا شنیده نشود، سزاوار است احتیاط شود.
مسأله 30 ـ در جایى که نه خانه اى هست و نه دیوارى، باید آن ها را فرض کرد، بلکه در خانه هاى بادیه نشینان و مانند آنان از کسانى که خانه هایشان دیوار ندارد، احتیاطاً باید همین فرض را نمود.
مسأله 31 ـ اگر در این که به حد ترخّص رسیده شک نماید، باید بنا را بر عدم آن بگذارد، پس در فرض رفتن، تمام و در برگشتن، قصر واجب است، مگر آن که مستلزم محذورى مثل مخالفت علم اجمالى باشد یا علم تفصیلى بر بطلان نمازش پیدا کند، مانند این که در موقع رفتن، در جایى که شک دارد، حد ترخّص است نماز ظهر را تمام بخواند و بخواهد موقع برگشتن، نماز عصر را در همان جا شکسته به جا بیاورد.
مسأله 32 ـ اگر در کشتى و مانند آن باشد و قبل از حد ترخّص به نیّت تمام خواندن، شروع به نماز نماید، سپس در اثنا به حد ترخّص برسد، چنانچه قبل از رکوع رکعت سوم باشد، در صورتى که معتقد بوده که قبل از حد ترخّص آن را تمام مى کند باید نماز را به طور شکسته پایان دهد و نمازش صحیح است و در صورتى که چنین اعتقادى نداشته، اگر قبل از داخل شدن در رکعت سوم به حد ترخّص برسد، باید نمازش را شکسته پایان دهد و صحیح است و اگر به رکعت سوم داخل شده باشد، مورد اشکال است و احتیاط (واجب) آن است که آن را به طور قصر پایان دهد، سپس یک نماز تمام اعاده نماید، یا همان نماز را به طور تمام بخواند، سپس یک نماز قصر اعاده کند، چنان که اگر بعد از داخل شدن در رکوع به حد ترخّص برسد، مورد اشکال است، پس احتیاط به این که همان نماز را به طور چهار رکعتى تمام کند سپس به طور قصر اعاده نماید ترک نشود. و اگر در حال
برگشتن باشد و قبل از رسیدن به حد ترخّص به نیّت قصر شروع به نماز نماید و در اثناى نماز به حد ترخّص برسد، باید نماز را چهار رکعتى تمام کند و صحیح است.
چیزهایى که سفر را قطع مى کند
و آن ها چند امر است: اول: وطن؛ پس عبور از وطن سفر را قطع مى کند و در شکسته خواندن نماز بعد از آن، قصد مسافت جدیدى مورد نیاز است، چه وطن اصلى و زادگاهش باشد، یا وطن جدید (غیر اصلى) باشد که آن را محل سکونت و زندگى دائمى خود قرار داده باشد. و مالک شدن چیزى در وطن غیر اصلى و یا اقامت شش ماه در آن معتبر نیست، ولى باید آن قدر در وطن جدید اقامت کند که عرفاً بگویند؛ آن جا وطن و محل سکونت او است، بلکه گاهى بدون این که قصد اقامت دائمى یا قصد ترک جایى را داشته باشد، به خاطر طولانى شدن اقامت، عرفاً صدق مى کند که آن جا وطن و محل سکونت او است.
مسأله 1 ـ اگر کسى از وطن اصلى یا غیر اصلى خود اعراض کند و جاى دیگرى را وطن خود قرار دهد، چنانچه در وطنى که از آن اعراض کرده، ملکى ندارد، یا دارد ولى قابل سکونت نیست، یا قابل سکونت هست ولى شش ماه به قصد توطّن همیشگى در آن سکونت نداشته، حکم وطن از آن جا برداشته مى شود. و اما اگر در آن جا ملکى دارد و به قصد توطن همیشگى شش ماه در آن اقامت کرده، یا آن جا وطن اصلى او باشد، مشهور (بین فقها) این است که در حکم وطن فعلى آن شخص است و آن را «وطن شرعى» نامیده و بر او لازم مى دانند تا زمانى که ملکش در آن جا باقى است اگر از آن جا عبور کند، باید نماز را تمام بخواند، بلکه بعضى از فقها گفته اند: حتى اگر در آن جا ملکى که قابل سکونت نیست، حتى یک درخت خرما یا مانند آن داشته باشد، بلکه اگر شش ماه ـ حتى نه به قصد سکونت همیشگى بلکه مثلاً به قصد تجارت ـ در آن جا اقامت داشته، واجب است نماز را در آن جا تمام بخواند، ولى اقوى خلاف این است، پس در هیچ یک از مواردى که گفته شد، حکم وطن جریان ندارد. و در هر صورت حکم وطن با اعراض برداشته مى شود، اگرچه احتیاط (مستحب) این است که در این موارد ـ خصوصاً در صورت اول ـ هم
مطابق حکم وطن عمل شود و هم مطابق وظیفه در غیر وطن.
مسأله 2 ـ ممکن است یک نفر، در یک زمان، دو وطن فعلى داشته باشد به این صورت که دو محل را، مسکن همیشگى خود قرار دهد و مثلاً در هر سال، شش ماه در یکى و شش ماه در دیگرى اقامت نماید، ولى داشتن بیش از دو وطن فعلى محل اشکال است ودر این مورد باید احتیاط مراعات شود.
مسأله 3 ـ ظاهر این است کسى که تابع دیگرى است و در خواسته ها و گذران زندگى مستقل نیست، در وطن نیز تابع آن شخص مى باشد و وطن شخص متبوع، وطن او شمرده مى شود، چه صغیر باشد ـ همچنان که غالباً افراد صغیر تابع ولىّ خود مى باشند ـ یا شرعاً کبیر باشد همان طور که گاهى فرزند پسر و در بسیارى موارد، دخترها ـ خصوصاً در اوایل بلوغ ـ تابع مى باشند. و ملاک این است که شخص، تابع باشد و استقلال نداشته باشد (نه این که صغیر یا کبیر باشد)، پس چه بسا صغیر ممیّزى هست که در اراده و زندگى استقلال دارد، همچنان که گاهى کسى که شرعاً کبیر است استقلال ندارد. و این (تابع و متبوع بودن) اختصاص به پدر و فرزند ندارد، بلکه ملاک، تابع بودن است اگرچه تابع نزدیکان دیگر (غیر از پدر) یا تابع بیگانه باشد. تمام آنچه گفته شد، مربوط به وطن غیر اصلى است، ولى در وطن قرار دادن وطن اصلى احتیاجى به اراده نیست؛ زیرا وطن بودن وطن اصلى، انتخابى و ارادى نیست، ولى در مورد اعراض از وطن ـ که با اعراض عملى حاصل مى شود ـ آنچه دربارۀ تابع و متبوع گفته شد جریان دارد.
مسأله 4 ـ اگر در کوچ کردن از وطن اصلى مردّد شود، ظاهر این است که تا از آن جا خارج نشده و اعراض ننموده است، وطن بودن آن جا باقى است. ولى در وطن غیر اصلى چنانچه به مقدارى که عرفاً بگویند که آن جا وطن او است، در آن جا اقامت نکرده باشد، بدون اشکال با این تردید از بین مى رود و اگر به مقدارى که عرفاً بگویند که آن جا وطن او است، در آن جا اقامت کرده باشد، احتیاط (مستحب) این است که بین احکام وطن وغیر آن جمع نماید، اگرچه بنابر اقوى وطن بودن آن هم باقى مى ماند.
دوم: تصمیم داشتن بر اقامت ده روز پشت سر هم، یا دانستن این که ده روز پشت سر
هم در آن جا مى ماند، اگرچه با اختیار خودش نباشد.
مسأله 5 ـ شب هایى که در وسط ده روز هست، جزء اقامت ده روز مى باشند، ولى شب اول و آخر جزء دهه نیستند. بنا بر این اقامت ده روز و نُه شب کفایت مى کند. و بنابر اقوى کفایت مى کند که کسرى یک روز، از روز دیگر حساب شود، مثل این که از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم قصد اقامت نماید. و ابتداى روز، بنابر اقوى از طلوع فجر دوم (سپیده صادق) است، پس اگر وقت طلوع خورشید وارد شود، آخر دهه، موقع طلوع خورشید روز یازدهم مى باشد، نه غروب روز دهم.
مسأله 6 ـ شرط است که محل اقامت یکى باشد، بنا بر این، اگر قصد اقامت ده روز در جاهاى متعدد داشته باشد، حکم سفر قطع نمى شود مثل این که ده روز قصد اقامت در نجف وکوفه با هم داشته باشد. البته فاصله قرار گرفتن شط و مانند آن در وسط شهرى که مجموعاً شهر واحدى مى باشد، ضررى به وحدت آن نمى رساند، مثل دو طرف شط در بغداد و اسلامبول، پس اگر قصد کند که ده روز در دو طرف شط بماند حکم سفر را قطع مى کند.
مسأله 7 ـ در نیّت اقامت، تصمیم بر این که از حصار و دیوار شهر خارج نشود شرط نیست، بلکه اگر در موقع نیّت اقامت ده روز، قصد داشته باشد که تا بعضى از مزرعه ها و باغ هاى اطراف این شهر سر بزند، حکم مقیم را دارد، بلکه اگر قصد داشته باشد که از حد ترخّص بگذرد، بلکه تا کمتر از چهار فرسخ نیز برود، چنان که قصد داشته باشد که زود برگردد مثل این که یک یا دو ساعت خارج شود ـ به طورى که عرفاً از صدق اقامت ده روز در آن محل خارج نشود ـ حکم مقیم را دارد، ولى اگر بخواهد بیش از این، خصوصاً اگر قصدش این باشد که شب را در خارج شهر بماند، اشکال دارد.
مسأله 8 ـ در تحقق اقامت ده روز، قصد اجمالى کفایت نمى کند، بنا بر این اگر کسى که تابع دیگرى است ـ مانند زوجه و رفیق ـ قصد داشته باشد که هر قدر متبوع بماند، او هم بماند، در صورتى که تابع از اول مقدار قصد او را نمى دانسته است کافى نیست، اگرچه متبوع قصد اقامت ده روز را داشته باشد. پس اگر بعد از چند روز معلوم شود که متبوع
قصد اقامت ده روز داشته است، تابع باید همچنان نماز را شکسته بخواند، مگر این که بعد از این قصد کند که ده روز بماند. بلکه اگر قصد کند تا آخر ماه یا تا روز عید، مثلاً در جایى بماند و در واقع تا آن موقع، ده روز باشد، ولى در وقت قصد اقامت، نمى دانسته که تا آن روز ده روز مى شود، بعید نیست که کافى نباشد و شکسته خواندن نماز بر او واجب باشد، لکن تا ممکن است احتیاط ترک نشود.
مسأله 9 ـ اگر مسافرى قصد کند ده روز در جایى بماند، سپس از قصدش برگردد، اگر در حالى که قصد ماندن ده روز را داشته، یک نماز چهار رکعتى تمام را خوانده باشد، باید تا موقعى که در آن جا است نمازهایش را همچنان تمام بخواند، اگرچه بخواهد یکى دو ساعت دیگر از آن جا برود. ولى اگر نمازى نخوانده یا نمازى خوانده که شکسته نمى شود، مثل نماز صبح، باید پس از آن که از قصدش عدول کرد، نمازهایش را شکسته بخواند. و اگر به جهت غفلت از قصد اقامت یا به خاطر شرف این بقعه (مانند مسجد الحرام و مسجد النبى و مسجد کوفه و حرم امام حسین)، بعد از آن که از قصد اقامتش غافل شد، یک نماز چهار رکعتى تمام بخواند، احتیاط به این که جمع بخواند ترک نشود، اگرچه تنها وجوب قصر خواندن در این دو مورد، خالى از وجه نیست.
مسأله 10 ـ اگر نمازى از او فوت شود که قضاى آن واجب است (و مانند نماز زن حائض نباشد که قضا ندارد) و آن را به صورت تمام، قضا نماید، سپس از قصد اقامتش برگردد، بر حکم تمام باقى مى ماند با اشکالى که در آن هست و احتیاط (مستحب) آن است که جمع بخواند. ولى اگر قبل از قضاى آن، از قصدش عدول کند، ظاهر آن است که باید شکسته بخواند.
مسأله 11 ـ اگر پس از قصد اقامت، نیّت روزه نماید، سپس بعد از ظهر قبل از آن که یک نماز چهار رکعتى تمام بخواند، از قصد اقامت عدول نماید، باید نمازش را شکسته بخواند، ولى روزه اش صحیح است و مانند کسى مى ماند که روزه گرفته و بعد از ظهر مسافرت نموده باشد.
مسأله 12 ـ در عدول از قصد اقامت ـ که اگر بعد از خواندن یک چهار رکعتى تمام
باشد، باید همچنان نمازهایش را تمام بخواند و اگر قبل از خواندن آن باشد، باید شکسته بخواند ـ فرقى نمى کند که مسافر قصد کند ده روز را نماند یا مردد شود.
مسأله 13 ـ اگر ده روزى که مسافر قصد اقامت آن را داشته، تمام شود، براى تمام خواندن نمازهایش احتیاج به قصد اقامت جدیدى ندارد، پس مادامى که سفر جدیدى برایش پیش نیامده باید نمازهایش را تمام بخواند.
مسأله 14 ـ اگر مسافرى قصد اقامت ده روز کرد و با خواندن یک نماز چهار رکعتى تمام، وظیفه اش تمام خواندن نمازها شد، سپس به مقدار کمتر از مسافت (چهار فرسخ) از محل اقامت خارج شد و قصدش این بود که به آن جا که محل اقامت او است ـ به جهت این که اثاثیه اش در آن جا باقى است و از آن جا اعراض نکرده ـ برگردد، چنانچه قصدش این باشد که بعد از برگشتن، ده روز در آن جا بماند، بدون اشکال باید نمازهایش را همچنان تمام بخواند. و همچنین در صورتى هم که نیّت ماندن نداشته باشد ـ چه مردّد باشد یا تصمیم داشته باشد بعد از برگشتن، ده روز در آن جا نماند، اقوى آن است که تا موقعى که سفر جدیدى را شروع نکرده ـ خصوصاً اگر مقصد در راه وطن او باشد ـ در رفتن و در مقصد و در برگشتن و در محل اقامت، نمازهایش را تمام بخواند و احتیاط (مستحب) آن است که خصوصاً در برگشتن و محل اقامت وبالاخص اگر محل اقامت در راه وطن او باشد، نماز را جمع بخواند. البته در صورتى که از موقع خارج شدن از محل اقامت، سفر جدیدى را شروع کند و به جهت این که محل اقامتش یکى از منزل هایى است که در سفر جدید از آن مى گذرد، قصد داشته باشد به آن جا برگردد، وظیفه اش این است که در برگشتن و در محل اقامت نماز را شکسته بخواند و اما در رفتن و مقصد مورد اشکال است و احتیاط به این که جمع بخواند ترک نشود، اگرچه وجوب تمام خواندن در این دو مورد، بعید نیست. آنچه گفته شد در صورتى است که از اول قصد خارج شدن از محل اقامت تا کمتر از مسافت را در بین ده روز نداشته باشد، ولى اگر از اول اقامت، قصد داشته باشد که در بین ده روز تا کمتر از مسافت بیرون برود، همان طور که قبلاً گفته شد، چنانچه قصد داشته باشد خیلى زود برگردد، باید نماز را تمام بخواند وگرنه اشکال دارد. و در صورتى که تا کمتر از مسافت خارج شود و مردّد باشد که به محل اقامت برگردد یا نه، یا
نسبت به برگشتن غفلت داشته باشد، احتیاطى که ترک آن سزاوار نیست آن است که بین قصر و تمام جمع نماید، اگرچه بنابر اقوى مادامى که سفر جدیدى را شروع نکرده باشد، باید بر تمام خواندن، باقى بماند.
مسأله 15 ـ اگر براى مسافرى که در جایى مقیم شده است، سفرى پیش بیاید، سپس تصمیم بگیرد به محل اقامت برگردد و ده روز در آن جا بماند، اگر این تصمیم به برگشت، بعد از رسیدن به چهار فرسخى باشد باید در حال رفتن و در مقصد و در برگشتن، نماز را شکسته بخواند و اگر قبل از چهار فرسخى محل اقامت باشد، در حال رفتن، بعد از گذشتن از حد ترخّص تا تصمیم گرفتن به برگشتن، باید نماز را شکسته بخواند و قضا نمودن نمازى که شکسته خوانده، واجب نیست و در حال تصمیم به برگشت، احتیاط (مستحب) این است که جمع بخواند، گرچه اقرب این است که همچنان شکسته بخواند. و همچنین اگر تصمیم بگیرد که به محل اقامت برگردد، ولى ده روز در آن جا نماند، باید ـ حتى در محل اقامت ـ نماز را شکسته بخواند.
مسأله 16 ـ اگر به نیّت قصر، داخل نماز شود، سپس در اثناى آن تصمیم به اقامت بگیرد، باید آن نماز را تمام بخواند. و اگر قصد اقامت نماید و به نیّت تمام، داخل نماز شود، سپس در اثناى نماز از قصد اقامت عدول نماید، اگر قبل از داخل شدن در رکوع رکعت سوم باشد، باید آن نماز را به طور قصر تمام کند و اگر بعد از داخل شدن در رکوع رکعت سوم و قبل از تمام کردن نماز باشد، بنابر اقوى نمازش باطل است و باید شکسته بخواند، اگرچه احتیاط (مستحب) آن است که آن نماز را چهار رکعتى تمام کند، سپس به طور قصر آن را اعاده نماید و مادامى که سفر نکرده، جمع بخواند.
سوم از قطع کننده هاى سفر: سى روز با حالت تردید در جایى ماندن است. و ملحق به تردّد است مسافرى که تصمیم مى گیرد فردا برود یا پس فردا ولى نرود و به همین صورت (ادامه یابد) تا این که سى روز بگذرد، بلکه ملحق به این قسم است کسى که مثلاً تصمیم بر اقامت نُه روز مى گیرد و پس از نُه روز، تصمیم بر اقامت نُه روز دیگر مى گیرد و به همین صورت تا سى روز نماز را قصر مى خواند، و پس از سى روز، اگرچه به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتى باقى بماند، باید تمام بخواند.
مسأله 17 ـ ظاهر این است که ماه هلالى (که بیست و نه روز تمام مى شود) به سى روز ملحق است اگر مسافر از اول ماه تردید داشته باشد.
مسأله 18 ـ شرط است که محل تردید داشتن (تا سى روز) یکى باشد ـ مانند محل اقامت ـ پس اگر محل تردید متعدد باشد، حکم سفر قطع نمى شود.
مسأله 19 ـ مسافرى که سى روز به طور تردید در جایى مى ماند و بعد از آن وظیفه اش تمام خواندن نماز است، اگر بعد از سى روز از آن محل تردّد تا کمتر از مسافت بیرون برود و قصد داشته باشد که به همان جا برگردد، حکم کسى را دارد که قصد اقامت داشته (و بیرون رفته است) که حکم او گذشت.
مسأله 20 ـ اگر مسافرى، مثلاً بیست و نه روز یا کمتر به حالت تردید در جایى بماند، سپس به جاى دیگرى سفر کند و در آن جا هم به حالت تردید به همین صورت (کمتر از سى روز) بماند، باید تا وقتى که مردّد است و قصد اقامت ده روز نکرده، نماز را شکسته بخواند، مگر این که قصد اقامت درجایى بکند، یا سى روز با تردید (در یک مکان) باقى بماند.
احکام مسافر
پیش از این معلوم شد که با محقق شدن شرایط، دو رکعت از هر نماز ظهر و عصر وعشاى مسافر ساقط مى شود، همچنان که نافله هاى ظهر و عصر از او ساقط مى شود و بقیۀ نافله ها باقى مى مانند و احتیاط آن است که نماز وتیره، (نافلۀ عشا) رجاءً خوانده شود.
مسأله 1 ـ اگر مسافر با وجود شرایط قصر، نماز را تمام بخواند، اگر حکم و موضوع را بداند، نمازش باطل است و باید آن را در وقت و یا در خارج وقت اعاده نماید. و اگر اصل حکم مسأله و این که مسافر باید قصر بخواند را نداند، اعاده بر او واجب نیست، تا چه رسد به قضاى آن. و اگر اصل حکم را مى داند، ولى بعضى از خصوصیات ـ مثل این که سفر چهار فرسخى با قصد برگشتن، موجب قصر مى شود، یا کسى که شغلش سفر است اگر ده روز در شهرش اقامت نماید، در سفر اول بر او قصر واجب است و مانند این ها ـ را نداند و
نماز را تمام بخواند، واجب است که در وقت اعاده کند و در خارج وقت قضا نماید. و همچنین است اگر حکم مسأله را بداند، ولى موضوع آن را نداند، مثل این که خیال کند که مقصد او به مقدار مسافت نیست و حال آن که مسافت باشد و نماز را تمام بخواند. و اما اگر فراموش کند که مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت متوجّه شود، واجب است اعاده نماید و اگر در خارج وقت متوجّه گردد، قضا بر او واجب نیست.
مسأله 2 ـ بنابر اقوى، آنچه (در مسألۀ قبل دربارۀ نماز) گفته شد، دربارۀ روزه هم جارى است، پس اگر مسافرى که نباید روزه بگیرد، عالماً و عامداً روزه بگیرد، روزه اش باطل است و اگر به جهت ندانستن اصل حکم روزه بگیرد، روزه اش صحیح است، ولى اگر به جهت ندانستن بعضى جزئیات مسأله یا به جهت جهل به موضوع، روزه گرفته باشد، باطل است، ولى در صورتى که به جهت فراموشى روزه بگیرد به نماز ملحق نمى شود، بنا بر این قضاى آن واجب است.
مسأله 3 ـ کسى که وظیفه اش تمام خواندن نماز است، در صورتى که قصر بخواند نمازش مطلقا باطل است، حتى کسى که قصد اقامت کرده و نماز را چون نمى دانسته است که حکم او تمام خواندن مى باشد، قصر خوانده است.
مسأله 4 ـ اگر کسى که فراموش کرده در سفر است، در اثناى نماز یادش بیاید، چنانچه قبل از داخل شدن در رکوع رکعت سوم باشد، باید نماز را به طور قصر پایان دهد و به همان اکتفا کند و اگر بعد از آن یادش بیاید، نمازش باطل است و اگر حتى براى یک رکعت وقت داشته باشد، واجب است آن را اعاده نماید.
مسأله 5 ـ اگر وقت نماز فرا رسد و او در حضر باشد و توانایى خواندن نماز را هم داشته باشد و قبل از آن که نماز بخواند، مسافرت نماید و از حد ترخّص بگذرد و وقت هنوز باقى باشد، واجب است قصر بخواند. لکن ترک احتیاط به این که تمام هم بخواند سزاوار نیست. و اگر وقت فرا رسد و او در سفر باشد و قبل از خواندن نماز به حضر بیاید و وقت باقى باشد، واجب است تمام بخواند و احتیاط (مستحب) آن است که قصر هم بخواند.
مسأله 6 ـ اگر در حضر نمازى از او فوت شود، واجب است آن را به طور تمام ـ ولو در مسافرت ـ قضا نماید، چنانکه اگر نمازى از او در سفر فوت شود، واجب است آن را به طور قصر ـ ولو در حضر ـ قضا نماید.
مسأله 7 ـ در صورتى که اول وقت در حضر و در آخر وقت در مسافرت باشد یا عکس آن، نمازى که از او فوت شود، بنابر اقوى باید رعایت وقت فوت نماز ـ یعنى، آخر وقت ـ را بنماید؛ پس در فرض اول باید آن را به طور قصر و در فرض دوم باید آن را چهار رکعتى قضا کند، لکن ترک احتیاط به این که در هر دو فرض جمع بخواند سزاوار نیست.
مسأله 8 ـ مسافرى که قصد اقامت نکرده، در چهار جا، بین قصر و تمام مخیّر است که عبارتند از: مسجد الحرام، مسجد النبىّ صلى الله علیه و آله وسلم، مسجد کوفه، و حائر حسینى ـ على مشرّفه السلام ـ و تمام خواندن افضل است. و در الحاق دو شهر مکه و مدینه به دو مسجد آن ها محل تأمل است، پس احتیاط به این که در شهرهاى مذکور قصر بخواند ترک نشود. و سایر مساجد و مشاهد به این ها ملحق نمى شود. و در این مساجد بین پشت بام و صحن و جاهاى پایین آن ها، مانند بیت الطشت در مسجد کوفه فرقى نیست. و بنابر اقوى تمام روضۀ شریفه جزء حائر حسینى علیه السلاممحسوب مى شود، بنا بر این از طرف بالاى سرتا شبکه هاى متّصل به رواق و از طرف پا تا درب متّصل به رواق و از پشت سر تا حد مسجد، جزء حرم است و خالى از قوّت نیست که مسجد و رواق شریف هم جزء حرم شمرده شود (و مسافر در آن جاها هم مخیّر باشد) ولى ترک احتیاط به این که در این دو مورد قصر خوانده شود سزاوار نیست.
مسأله 9 ـ در چهار موردى که گفته شد، تخییر در شکسته یا تمام خواندن نماز، استمرارى است، بنا بر این کسى که به نیّت قصر شروع به نماز کرده، مى تواند به تمام عدول کند و همچنین کسى که به نیّت تمام شروع نموده مى تواند به قصر ـ مادامى که از محل عدول نگذشته ـ عدول نماید، بلکه اگر بدون آن که قصر و یا تمام را از اول نماز در نیّت معیّن کند، مى تواند در اثناى آن، یکى از آن دو را اختیار کند.
مسأله 10 ـ روزه در موارد تخییر مذکور، به نماز ملحق نمى شود، بنا بر این مادامى که در
آن ها قصد اقامت نکند، یا سى روز مردّد باقى نمانده باشد، روزه صحیح نیست.
مسأله 11 ـ مستحب است بعد از هر نماز قصرى، سى مرتبه «سُبْحانَ الله وَالْحَمْدُ لله ِِ وَلا اِلهَ إِلاّ الله ُ وَالله ُ اَکْبَرُ» بگوید.