پس اسلام امروز مظلوم است و قرآن مهجور است. احکام قرآن مهجور است به اینکه در مأذنهها اذان میگویید و نماز میخوانید و اکثر احکام سیاسی اسلام را اعتنا به آن ندارید، از مهجوریت بیرون نمیرود قرآن. البته قرائت قرآن و حاضر بودن قرآن در تمام شئون زندگی انسان از امور لازم است، لکن کافی نیست. قرآن باید در تمام شئون زندگی ما حاضر باشد.
ادامه مطلب ...شما دیدید که صبح آن روزی که مرحوم آقای بهشتی و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا، آنطور به وضع فجیع شهید شدند، مردم فرق کردند؛ یکدفعه تمام صحبتها برگشت. آنهایی که فریاد[میزدند،]همانهایی که بهشان تزریق کرده بودند که این آدم چطور و کذا و کذاست و آنطور برای ایشان شعار به ضد ایشان میدادند، یکدفعه شعارها برگشت و به نفع ایشان شد؛ یعنی، به نفع اسلام شد. حزب شما هم معرفیاش آنطوری که در آنوقت میکردند، همین طورها بود که این حزبی است که حزب حاکم و انحصار طلب و کذا و کذا و چنان[است.]خوب، من البته تمام حزب را که من نمیشناختم و نمیشناسم، لکن افرادی که این حزب را ایجاد کردند، خوب، من میشناختم. من آقای خامنهای را بزرگش کردم. من آقای هاشمی را بزرگ کردم، من آقای بهشتی را بزرگش کردم. دیدم اینها را از اول تا آخر. بسیاری از اینها[را،]خوب، من میشناختم که اینها اشخاصی نیستند که نه، انحصار طلب به آن معنایی که آنها میگویند،[نیستند.] ادامه مطلب ...
و مجرد اینکه این آدم یک آدم خوبی است خیلی، اول وقت نمازش را میخواند و نماز شب میخواند.این برای مجلس کفایتنمیکند. مجلس اشخاص سیاسی لازم دارد، اشخاص اقتصاددان لازم دارد، اشخاص سیاستمدار لازم دارد، اشخاص مطلع بر اوضاع جهان لازم دارد. باید تعهد به اسلام باشد و موافقت با جمهوری اسلامیباشد لکن این مسائل هم باشد. در یک مجلس باید همه چیز باشد در این کمیسیونهای مجلس از امور ارتشی و کشاورزی و اقتصاد و همه چیز بحث میشود،باید مطلع باشند اینها. ادامه مطلب ...
با این جمعیت نمازخوان و متدین چه بکنم؟
با اینها ما چه بکنیم؟ با این مقدسهایی که از اینها پشتیبانی میکنند و با هم ائتلاف کردند، وبا منافقین هم از اول ائتلاف داشتند، با این مسلمانهای نمازخوان ما چه بکنیم؟ اینکه من گفتم درد دل خودمان را باید در میان بگذاریم، برای این بود که «سعدی از دست دوستان فریاد»! ادامه مطلب ...
وظیفۀ خطیر روحانیت
باید کوشش بکنیم ما معمَّمین، ما که خودمان اسممان را روحانی گذاشتیم، چه طبقۀ اهل منبر باشند، چه اهل محراب باشند، چه از قشرهای دیگر، همین بنگاه، این بنگاه را بنگاه اسلامیاش کنیم. ما که امروز همچو قدرتی خدا بهمان داد و اعطای خدا بود ـ لیس الاّ[1]ـ برای این نیم توجهی بود که به اسلام شد و همه گفتند اسلام را میخواهیم. یک همچو قدرتهایی را از بین بردیم، بردید. و همۀ قشرها هم در این شرکت داشتند؛ زنها، مردها، بچهها، بزرگها، همه. روحانی، دانشگاهی، همه، ما که الآن این قدرتها را از بین بردیم، و الآن هم مدّعی هستیم که رژیم ما رژیم اسلامی است و جمهوری ما جمهوری اسلامی است، باید اکتفا به این نکنیم که یک لفظی را برداشتیم، یک لفظ دیگر جایش گذاشتیم؛ یا یک رژیمی را منقرض کردیم؛ یک رژیم دیگری جایش گذاشتیم. باید ما همه متوجه این معنا باشیم که لااقل این محیط بنگاه روحانی این محیطی که سرو کار دارند با قلوب مردم، دعوت میکنند مردم را و سر و کارشان با دلهای مردم است، شمایی که سر و کارتان با جان مردم است باید کوشش کنید که جان خودتان را، قلب خودتان را اصلاح کنید، الهی کنید؛ که وقتی که منبر میروید مثل منبرهای ـ البته نمیشود ـ شیعۀ آن صاحب منبر حقیقی، که حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ هست، باشد که هر چه میگفت از قلب الهی سرچشمه میگرفت: ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الخَنْدَقِ أفْضَلُ مِن کذا[2]. این نه اینکه مسئله این بود که تمام کفر با تمام اسلام مقابله کردند، از این جهت شده است. ما اگر فرض میکردیم که غیر حضرت امیر، همین ضربه را زده بود و همان شکست هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود که یک فضیلتی داشته باشد، تا فضیلتش از نماز انبیا هم بالاتر باشد. این ضربه ضربتی بود که از روح امیرالمؤمنین سرچشمه گرفته بود. همۀ ایامی که ضربت میزد فضیلتش بالاتر از همه بود؛ برای اینکه قلب، قلب الهی بود؛ قلبی بود که غیر
ادامه مطلب ...