این بنده خدا با آن کهولت سن خدمت امام آمد و گفت: حتی اگر شما نیایید من نماز
نمیروم، تا اینکه امام قبول کردند.
هنگامی که آدم دزدان رژیم با سرعت سرسام آوری زعیم توده های رنجدیده را از قم بیرون برده بودند اضطراب، نگرانی و رعب و وحشت در چهرۀ دژخیمانی که امام را به تهران می بردند به خوبی هویدا بود. دیوانه وار ماشین را می راندند و وحشتزده به عقب و اطراف می نگریستند. وحشت آنان به حدی بود که هر چه امام اصرا ورزید تا برای چند دقیقه ای ماشین را نگه دارند تا نماز صبح را به جا بیاورد، نپذیرفتند. امام در مقام دلداری آنان اظهار داشتند: «اینطور وحشتزده و مضطرب نباشید، در وسط این بیابان کسی نیست که قصد تعرض نسبت به شما را داشته باشد. چند دقیقه ای ماشین را برای نماز متوقف سازید. شما نیز نماز بخوانید شما ارتش کشور اسلامی هستید و از بودجه اسلام ارتزاق می کنید و واجب است که به احکام و فرامین اسلام پای بند باشید. سرانجام بر اثر فشار و اصرار بیش از حد امام حاضر شدند که برای چند لحظه ماشین را نگهدارند که فقط ایشان تیمّم نمایند. امام پس از تیمّم با خاک حاشیۀ جاده، سوار ماشین گردیدند و نماز صبح را در ماشین که به سرعت در حرکت بود به جا آوردند».
به خاطر دارم شبهای نوفل لوشاتو را که مدت شش شب نماز مغرب و
عشا را در محضر امام بودهام. روحانیت نماز و نحوۀ برگزاری آن،در ابتداى ورود امام به فرانسه مقامات آن کشور از امام خواستند سخنرانى و مصاحبه نکنند و از رفتن به مساجد و اقامۀ نماز جماعت و شرکت در اجتماعات خوددارى کنند. ادامه مطلب ...
هنگامی که می خواستیم از نماز جماعتی که امام با شخصیتهای سیاسی و خانواده شهدا در ماه مبارک رمضان داشتند فیلمبرداری کنیم، برای کسب اجازه خدمت ایشان رفتیم. امام که در آن ساعت طبق برنامه همیشگی قرآن می خواندند، سرشان را بالا آورده و فرمودند: «چه می گویید؟» عرض کردم از شما تقاضا داریم اجازه بفرمایید از نماز امشب فیلمبرداری کنیم. امام با تأثر و ناراحتی در حالی که چند لحظه سرشان را پایین انداخته بودند، فرمودند: «شما کار بیخودی کرده اید که وسایل فیلمبرداری را آمادهکرده اید.» بنده دیدم اگر اصرار نکنم قضیه منتفی می شود. عرض کردم آقا ما زحمتکشیده ایم و مهمانان شما هم انتظار قبول این دعوت را دارند، لذا با اکراه این مسأله را پذیرفتند.
ادامه مطلب ...
امام هر شب ساعت دو بعد از نیمه شب برای نماز شب از خواب برمی خاستند. حتی در مدتی که در بیمارستان تحت مداوا و مراقبت بودند علیرغم اینکه برای به خواب رفتنشان دارو به ایشان می دادند، امام به همان شکل، رأس ساعت دو از خواب برمی خاستند و جویای وقت اقامه نماز شب می شدند.
وقتی امام به نجف اشرف وارد شدند به تقاضای طلاب برای اقامه نماز جماعت به مدرسه مرحوم آقای بروجردی تشریف می آوردند. با ورود امام شور و شوق عجیبی بین طلاب ایجاد شده بود. به گونه ای که قرآنی را که شاه به آن مدرسه اهداء کرده بود از کتابخانه مدرسه درآورده و به کنسولگری کربلا برگردانیدند. با وجود اینکه طلبه ها خوشحال بودند، کسی از اهل حل و عقد خدمت امام عرض کرده بود که نماز جماعت شما در مدرسه برای بعضی طلبه ها زحمت است. ایشان مثل اینکه منتظر چنین صحبتی باشند به نماز تشریف نیاوردند. طلبه ها خیال می کردند چون ماه رمضان است امام حال آمدن را ندارند ولی ماه رمضان هم تمام شد و ایشان تشریف نیاوردند. مطلب را تحقیق کردند. بالاخره طلاب متعهد شدند که جانماز را طوری و جایی بیندازند که مقابل حجره طلبه ای که بخواهد در آن وقت به حجره اش برود نباشد آقا به طلبه ها فرموده بودند: «من عادت به اینکه نماز جماعت بروم ندارم، قم هم که بودم در منزل نماز جماعت میخواندم و حاضر نیستم حتی برای یک نفر مزاحمت داشته باشم.»